معنی بدمنظر و زشت‌رو

مترادف و متضاد زبان فارسی

زشت‌رو

بدگل، بدمنظر، بی‌ریخت، زشت، کریه‌المنظر، کریه‌منظر، ناخوش‌دیدار،
(متضاد) خوشگل، وجیه


بدمنظر

بدترکیب، بدگل، بدنما، بدلقا، زشت، زشت‌رو، کریه،
(متضاد) خوش‌منظر، خوش‌لقا، مه‌لقا، خوش‌نما، خوبرو، قشنگ، زیبا، وجیه، وجیه‌منظر


بدگل

بدترکیب، بدشکل، بدمنظر، زشت، زشت‌رو، کریه، کریه‌المنظر، نازیبا،
(متضاد) خوشگل، خوش‌ترکیب، زیبا

لغت نامه دهخدا

بدمنظر

بدمنظر. [ب َ م َ ظَ] (ص مرکب) آنچه بنظر بد آید. بدنما. بدنمود. (فرهنگ فارسی معین). مقابل خوش منظر. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ معین

بدمنظر

(~. مَ ظَ) [فا - ع.] (ص مر.) آنچه در نظر خوش نیاید.

فرهنگ عمید

بدمنظر

بدنما، بدنمود، زشت،

فرهنگ فارسی هوشیار

بدمنظر

بدنما، آنچه بمنظر بدآید


و

حرف بیست و ششم از حروف خجای عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن (واو) میباشد

فارسی به انگلیسی

واژه پیشنهادی

بدمنظر و زشت

بدنما

کریه

بدنما

معادل ابجد

بدمنظر و زشت‌رو

2115

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری